برنامه هسته ای ایران، روابط با همسایگان و اصل توازن قوا

ایران باید با سخاوتمندی نشان دهد که نگرانی های همسایگانش را درک می کند و باید آنان را مطمئن سازد که به منافع آنها احترام می گذارد و خواستار استیلا بر تمامی منابع قدرت در منطقه نیست. این نشانه ضعف و درماندگی نیست. بر عکس، این تنها رفتاری است که از یک کشور قدرتمند امّا هوشمند و محاسبه گر انتظار می رود.

۱- پیشینه:

مثلی هست که می گوید کشورها همسایگانشان را انتخاب نمی کنند.
در واقع موقعیت جغرافیایی هر کشور و همسایگانش به جبر روزگار به آن تحمیل می شوند و از آن دسته اموری است که جزو تقدیر ملتهاست. ایران نیز از این قاعده مستثنا نیست و تقدیرش چنین بوده است که در میان همسایگان کنونی خویش قرار گیرد. جغرافیای منطقه خاور میانه و ترکیب جمعیتی و نژادی آن بسیار پیچیده است. ایرانیان، مصریان، ترکها، اهالی عراق و شام، ساکنان شبه قاره هند و آسیای میانه و نیز یهودیان هر یک به نوبه خود در طول تاریخ چند هزار ساله این منطقه نقشی در تولد و شکوفایی تمدن انسانی در این پاره از جهان ایفا کرده اند. اما رابطه میان این اقوام همیشه دوستانه نبوده است. تاریخ خاور میانه سرشار از جنگها و خونریزی هایی است که گاهی به نام دین، گاهی به اسم نژاد و گاهی نیز همچون حمله مغولان صرفا برای ماجراجویی و انتقام گیری صورت گرفته است. این جنگها و ستیزها بذر رقابت و اختلافی را در منطقه کاشته اند که باعث شده در دوران معاصر نیز رابطه میان کشورهای منطقه هیچگاه به نقطه ثبات و اعتماد پایدار نرسد. دوستی ها و ائتلاف ها دیری نمی پایند و اندک بهانه ای یا کوچکترین سوء تفاهمی کافی است تا آتش عقد و کینه را میان ملت های منطقه فروزان سازد. جاب آنکه تاریخ معاصر نشان داده است رهبران کشورهای منطقه نیز بجای آنکه آبی بر این آتش بریزند و در مهارش بکوشند بر آن بیشتر و بیشتر می دمند تا بدین وسیله جایگاه خود را در میان توده های تحریک شده مستحکم تر نمایند. صدام حسین یکی از بهترین [یا بهتر بگوییم، بدترین] نمونه های اینگونه رهبران بود. او سال ها نفرت و کینه و حسد اعراب را نسبت به ملت های غیر عرب منطقه مخصوصا ایران برافروخت و بر طبل دشمنی عرب و عجم کوفت تا خود را زعیم امت عرب جلوه دهد. اختلاف مرزی جزئی ایران و عراق و بی ثباتی داخلی ایران در ماه های پس از انقلاب، او را وسوسه کرد تا جنگی خونین را علیه ایران آغاز نماید؛ جنگی که به طولانی ترین جنگ کلاسیک قرن بیستم بدل شد و صدها هزار تن از مردم ایران و عراق را به خاک و خون نشاند و صدها و بلکه هزاران میلیارد دلار از منابع و امکانات دو کشور را به باد فنا داد. در تمام این مدت دنیای غرب و شرق با رضایت به نظاره نشست و نه تنها قدمی در راه مهار صدام حسین بر نداشت بلکه حتی او را بیشتر و بیشتر به انواع سلاح ها و امکانات جنگی مجهز کرد و چشمان خود را به روی نقض تمامی قوانین پذیرفته شده جنگی توسط عراق از جمله استفاده از سلاح های شیمیایی علیه سربازان ایرانی و شهروندان کرد عراقی بست. دو ابرقدرت شرق و غرب البته بخوبی می دانستند که نه عراق یارای پیروزی بر ایران و تسخیر آن را دارد و نه ایران می تواند چنان ضربه ای به ماشین جنگی عراق وارد کند که حکومت صدام حسین را ساقط نماید. هدف، تضعیف همزمان هر دو کشور به دست یکدیگر بود. بنا بوداین دو رقیب دیرینه آنقدر بر هم بتازند تا هر دو از نفس بیفتند و بدین سان تا سال ها نتوانند قد برافرازند.
شاه ایران اما با شناخت دقیقی که از ژئوثولتیک منطقه داشت می دانست که سرانجام روزی عراق به ایران تجاوز خواهد کرد. از او نقل است که گفته بود « مسأله این نیست که آیا عراق به ایران حمله خواهد کرد یا نه، مسأله بر سر زمان این حمله است.» در خاطرات علم به دفعات می خوانیم که شاه هر گاه با تأخیریا تردید آمریکا در فروش اسلحه بیشتر به ایران مواجه می شد بلافاصله از عراق مثال می آورد که در همان زمان با مساحتی بمراتب کوچتر از ایران اسلحه بیشتری برای خود انباشته بود. برخی نویسندگان تاریخ معاصر شاه را بخاطر صرف هزینه زیاد برای خرید اسلحه نکوهش می کنند اما غالبا ذکری از این به میان نمی آورند که در هنگام سرنگونی حکومت پهلوی و پس از آن در هنگام آغاز جنگ، میزان ادوات جنگی عراق اعم از هواپیماهای جنگنده، توپخانه و تانک از میزان کل اسلحه ایران بیشتر بود. شاه که از این واقعیت آگاه بود بشدت درگیر مسابقه ای تسلیحاتی با عراق شده بود تا توازن قوا را میان ایران و عراق برقرار نماید. جنگ تحمیلی عراق علیه ایران البته قوای هر دو کشور را تضعیف کرد اما در پایان جنگ، ماشین جنگی عراق به لطف کمک های مستمری که از هردو بلوک شرق و غرب دریافت می کرد هنوز سرزنده بود و برتری محسوسی نسبت به طرف ایرانی داشت. در این حال عراق بطور قابل ملاحظه ای در موقعیت فرادست نسبت به ایران قرار می گرفت و این دوباره می توانست توازن قوا را در منطقه برهم زند. برخی تحلیلگران حتی معتقدند که دقیقا به همین دلیل بود که غرب بطور تلویحی صدام حسین را وسوسه کرد تا به کویت حمله نماید. هر چند این تحلیل ممکن است متأثر از تئوری توطئه بنظر برسد، اماشاید دست کم بتواند گویای بخشی از حقیقت باشد. نقل است که وقتی صدام برای اولین بار سفیر آمریکا در بغداد را بطور ضمنی از احتمال حمله خود به کویت مطلع کرد پاسخ شنید که ایالات متحده مایل نیست در اختلافات مرزی میان کشورهای عربی دخالت کند. صدام این پاسخ را به عنوان جراغ سبزی از سوی واشنگتن تلقی کرد و در دامی که برایش تدارک دیده بودند و یا در دام حماقت خود افتاد. در نتیجه جنگ کویت ماشین جنگی عراق در عرض چند هفته نابود شد و عراق در سال های بعد تحت آثار شکست نظامی از آمریکا و نیز تحریم های سازمان ملل بشدت تضعیف شد. با این همه، آمریکاییان که می توانستند به راحتی صدا م حسین را پس از آزادسازی کویت از اریکه قدرت پایین بکشانند، تصمیم گرفتند تا شبح او را به عنوان سمبل نفرت افراطی از ایرانیان و کاریکاتوری از یک رهبر پان عرب در بغداد باقی گذارند تا همچنان توازن قوا را در برابر ایران برقرار نماید. تاریخ معاصر گویای آنست که دغدغه اصلی دو ابرقدرت در دوران جنگ سرد و آمریکا پس از جنگ سرد، حفظ موازنه قدرت در منطقه خاورمیانه و جلوگیری از قدرت یابی بیش از حد ایران بوده است. برای این منظور، عراق همواره نقشی ویژه را ایفا کرده است: جنگ سرد عراق با ایران در دوران شاه، تهاجم نظامی عراق علیه ایران در دوران پس از انقلاب با حمایت ابرقدرت ها و سپس، اجرای سیاست مهار دوگانه عراق و ایران از سوی آمریکا در دوران پس از جنگ کویت همگی گواه آنست که عراق همواره یک رقیب موُثر در برابر ایران محسوب می شده است. می گویند یکی از دلایل اصلی که صدام حسین تهدیدهای بوش پسر را درباره حمله به عراق تا آخرین لحظه جدی نگرفت این بود که بر اساس تحلیل فوق عمیقا باور داشت دست کم مادامی که حکومت جمهوری اسلامی در ایران مستقر است، آمریکا هرگز او را از میان بر نخواهد داشت. تحلیل صدام که سیاستمداری کهنه کار و بازیگری زیرک بود در واقع تحلیلی منطقی و درست بود. صدام بخوبی به نقش حیاتی خود برای منافع آمریکا در منطقه از طریق مقابله با گسترش قدرت ایران واقف بود و می پنداشت آمریکا تحت هر شرایطی حتی حکومت ضعیف او را بر نبودنش ترجیح خواهد داد. اما نومحافظه کاران در واشنگتن که بشدت در روُیا پردازی های مذهبی- نظامی خود برای ایجاد خاورمیانه بزرگ غرق شده بودند و از سوی دیگر پس از فتح آسان افغانستان، عطش مفرطی به یک قربانی دیگر داشتند، بی توجه به ترتیبات بسیار پیچیده ژئوپولتیکی منطقه و بی اعتنا به الزامات موازنه قدرت، تصمیم به فتح عراق گرفتند.

۲- اکنون:

امروز دیگر صدام حسین زنده نیست. رژیم او که بر پایه ایجاد ترس و وحشت و نفرت در داخل و خارج مرزهای عراق استوار بود از میان رفته است. دشمن دیگر ایران یعنی حکومت طالبان نیز چند سالی است که به سرنوشت صدام حسین دچار آمده. امروز در افغانستان و عراق افرادی حکومت می کنند که دست کم در ظاهر نفرتی نسبت به ایران و ایرانیان از خود نشان نمی دهند. بجای صدام حسین که ایرانیان را با پست ترین مخلوقات خداوند برابر می شمرد رئیس جمهوری در عراق حکومت می کند که به دانستن زبان فارسی افتخار می کند و در دوستی با ایرانیان سابقه ای دیرینه دارد. بیشتر اعضای کابینه و پارلمان عراق حتی سال ها در ایران زندگی کرده اند و فرزندانشان در مدارس تهران درس آموخته اند. درست است که امروز نیروهای آمریکایی در عراق و افغانستان در نزدیکی مرزهای ایران مستقر هستند اما این نیروها نیز در ماه های اخیر بشدت آسیب پذیر شده اند. از منظر ژئوپولتیکی ایران فضای بسیار باز و وسیعی در دو سوی شرقی و غربی خود بدست آورده است؛ موقعیتی که عملا ایران را در موضع فرادست نسبت به همسایگانش قرار می دهد. شیعیان در عراق و لبنان و بحرین سهم بزرگی از قدرت سیاسی را بدست آورده اند و درست در همین زمان ایران بر ادامه فعالیت هسته ای خود تأکید می کند. همه این عوامل در کنار هم باعث شده اند تا کشورهای محافظه کار عرب در منطقه بویزه عربستان سعودی، مصر، اردن و به تبعیت از آنها شیخ نشین های خلیج فارس جملگی به وحشتی عمیق از قدرت یابی سریع ایران دچار آیند. اگر تا دیروز یک کشور عربی یعنی عراق به تنهایی قادر بود در برابر ایران بایستد، امروز اما ایران یک تنه با همه کشورهای عربی رقابت می کند. طرفه آنکه بزرگترین دشمن ایران یعنی ایالات متحده، با از میان برداشتن صدام و طالبان، خود راه را برای این پیشتازی آسان ایران در منطقه فراهم نمود. بهرحال امروز موازنه قدرت آشکارا به نفع ایران تغییر یافته و این چیزی است که نه با سیاست سنتی آمریکا در خاورمیانه سازگار است و نه مطلوب کشورهای عربی است. با فروکش کردن غبار ناشی از جنگ افروزی مغرورانه آمریکا در خاور میانه، اکنون حقیقت شرایط منطقه آشکارشده است: روحیه رهبران عرب با تجاوز آمریکا به عراق و مخصوصا با اعدام صدام حسین تضعیف شده است؛ وجهه اسرائیل با توقف در برابر حزب الله لطمه دیده است و ترکیه نیز عملا نفوذی در خاور میانه ندارد. نتیجه آنکه ایران به هژمون منطقه ای تبدیل گردیده و حوزه نفوذ خود را بطور قابل توجهی در عراق و لبنان و فلسطین و افغانستان گسترانده است. حتی در خیابان های قاهره و امان و بیروت و دوحه و کویت، رئیس جمهور ایران محبوبیتی بس فراتر از رهبران عرب دارد. گویی این همه خود برای وحشت رهبران محافظه کار عرب کافی نبود، برنامه هسته ای ایران نیزکه بی وقفه ادامه دارد مزید بر علت شده است تا تمامی دولت های عرب منطقه بجز سوریه و عراق به تکاپو بیفتند تا نفوذ ایران را مهار نمایند. کشورهای عرب امروز با استفاده از همه امکانات خود غرب را تحت فشار قرار داده اند تا چاره ای برای مقابله با قدرت طلبی ایران بیندیشد.
چند هفته پیش زمانی که رئیس جمهور فرانسه تصمیم گرفت تا فرستاده ای را برای مذاکره با مقامات ایرانی درباره مسأله لبنان به تهران اعزام کند، عربستان سعودی و مصر با این عنوان که مسأله لبنان باید بدست کشورهای عربی حل شود آشکارا با این تصمیم مخالفت کردند تا جاییکه رئیس جمهور فرانسه تحت فشار آنان از قصد خود برای رایزنی با تهران منصرف شد. ایالات متحده نیز که به اشتباهات استراتژیک خود در سال های گذشته پی برده است، اکنون از خواست کشورهای عربی برای مهار ایران حمایت می کند. در این میان آنچه که مهم است این است که دولتمردان ایران باید با درکی دقیق از حساسیت شرایط منطقه و اهمیت اصل موازنه قوا در خاور میانه متوجه باشند که چنانچه نمایش قدرت ایران از حد مشخصی فراتر رود لزوما به نفع آن کشور نخواهد بود. تحریک حسادت همسایگان و القای احساس ناامنی به آنان قطعا منافع ملی ایران را تأمین نخواهد کرد.

۳- نظریه:

با در نظر گرفتن شرایط پیش گفته، ادامه برنامه هسته ای ایران به شیوه کنونی تنها یک نتیجه در بر خواهد داشت: آغاز یک مسابقه اتمی در خاور میانه. این احتمال وجود دارد که ایران آنگونه که رسما اعلام می کند صرفا به دنبال استفاده صلح آمیز از انرژی هسته ای باشد، اما بهرحال کشورهای محافظه کار عربی تاکنون به دیده ظن و تردید به برنامه هسته ای ایران نگریسته اند و همین برداشت است که رفتارکنونی آنان را در برابر ایران شکل می دهد. شاه اردن، رئیس جمهور مصر و مقامات عربستان صریحا خواستار کسب فن آوری هسته ای شده اند. در این میان یک حقیقت تاریخی را نباید از یاد برد و آن اینکه هند، پاکستان و اسرائیل جملگی در شرایط جنگ سرد و حاکمیت نظام دو قطبی به سلاح هسته ای دست یافتند. پاکستان بمب اتمی را برای بدست آوردن موازنه با هند و با استفاده از رقابت میان چین و شوروی سابق بدست آورد. اسرائیل نیز با حمایت کشورهای غربی خود را به سلاح هسته ای مجهز ساخت تا در برابر موقعیت جغرافیایی بسیار آسیب پذیرش تضمینی برای بقای آن در برابر دشمنانش باشد. اکنون این سوُال مطرح می شود که ایران توان هسته ای را برای موازنه قدرت با کدام کشور می طلبد؟ اگر پاسخ اسرائیل باشد باید گفت ایران با وسعتی ۷۳ برابر اسرائیل و جمعیتی ۱۲ برابر آن و موقعیت ژئوپولتیکی بسیار ممتاز و دسترسی به انواع منابع طبیعی و انرژی، عملا بدون داشتن سلاح هسته ای نیز در موقعیت برتری نسبت به اسرائیل قرار دارد. وانگهی، ایران و اسرائیل حتی در دوران پس از انقلاب اسلامی نیز همواره نشان داده اند که مایل به درگیری مستقیم نظامی با یکدیگر نیستند. از این رو کشورهای محافظه کار عربی هرگز سلاح هسته ای ایران را بعنوان « بمب اسلامی» در برابر اسرائیل برسمیت نخواهند شناخت. بر عکس، آنان سلاح هسته ای و یا حتی انرژی صلح آمیز هسته ای در دستان ایران را تهدیدی مستقیم برای خود و عاملی برای تثبیت هژمونی ایران در منطقه می شمارند. از این روست که در ماه های اخیر رفتار کشورهای عربی نشان می دهد آنان حتی خطر ایران را از خطر اسرائیل نیز بیشتر می دانند و حاضرند برای مهار ایران باتفاق اسرائیل در یک جبهه قرار گیرند. در چنین شرایطی ایران چه واکنشی باید از خود نشان دهد؟ یکی از کارشناسان با سابقه سیاست خارجی ایران اصطلاح عامیانه « موش مردگی استراتژیک» را در این باره بکار می برد، به این معنی که ایران باید مدتی سیاست آرامش و سکوت را پیشه کند تا آتش وحشت و حسادت همسایگانش فرو نشیند. این همان سیاستی است که در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی بسیار نتیجه بخش بود و روابط ایران با همسایگانش را بهبود بخشید در حالیکه بخش عمده پیشرفت در برنامه هسته ای ایران نیز در همان دوران به دست آمد. ایران مجبور است در میان همسایگان کنونی خود زندگی کند. پس نباید آنان را بیش از این از خود بترساند. ایران باید صریحا به مصر و اردن و عربستان و سایر کشورهای عربی خلیج فارس تضمین بدهد که خواهان سرنگونی حکومت های آنان و یا دخالت در امور داخلی آنها نیست. ایران باید تمام توان خود را در کاهش درگیری های فرقه ای در عراق بکار بندد و به حزب الله توصیه کند تا ولو موقتا به اعتصاب ها و نا آرامی ها در لبنان خاتمه دهد. باید دانست هرچه شرایط منطقه عصبی تر و نا آرامتر باشد کنترل عواقب آن برای همه دشوارتر خواهد بود و احتمال رفتار غیر منطقی از سوی آمریکا که امروز به دنبال اندک بهانه ای است تا ایران را مسئول تمامی مشکلات در عراق معرفی کند بیشتر خواهد شد. نتیجه آنکه ایران نباید در محاسبات خود از اصل بسیار حیاتی توازن قوا در منطقه غافل شود. واقعیت این است که حذف صدام حسین در عراق و استیلای شیعیان و اکراد بر کشوری که سال های سال سردمدار پان عربیسم ضد ایرانی در منطقه بود ضربه هولناکی برای رژیم های محافظه کار عربی بوده است. ایران باید با سخاوتمندی نشان دهد که این نگرانی را درک می کند و باید همسایگانش را مطمئن سازد که به منافع آنها احترام می گذارد و خواستار استیلا بر تمامی منابع قدرت در منطقه نیست. این نشانه ضعف و درماندگی نیست. بر عکس، این تنها رفتاری است که از یک کشور قدرتمند امّا هوشمند و محاسبه گر انتظار می رود.